اخلاق امرانه یا اخلاق ناهیانه؟(اسلام -مسیحیت)
اخلاق در آئین مسیح
-این اثر اخلاق در شش دین مهم جهان از جمله:هندوئیسم،بودیسم،سیکیسم،یهودیت، مسیحیت و اسلام را مورد بررسی قرار داده و هر بخش(دین)را یک مؤلف به ترتیب به نامهای ذیل تالیف نموده است.ورنر منسکی،پلی مورگان،النور نسبیت،کلایولاتون،تروشانون و معشوق ابن علی.البته این اثر چیزی فراتر از اخلاق به معنای اصطلاحی را درباره ادیان مزبور بررسی کرده است و بعضا رفتارهای قرن بیستمی دینداران را نیز در مقابل اصول و آئینهای دینی مورد بررسی قرار میدهد.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) -اخلاق در شش دین جهان -ورنر منسکی و... -مترجم:محمد حسین وقار -انتشارات اطلاعات،1378 1.هویت و اقتدار دینی
الف:مسیحی کیست
اعتقاد مسیحیان آن است که خدا مردم را،آنگونه که هستند«خوب»یا «بد»دوست دارد.مسیحیان بر این باورند که محبت خدا در زندگی،مرگ و قیامت مسیح-(صعود عیسی(ع)به آسمان پس از مرگ و دفن)-تجلی یافت.این تفکر بر طبیعت منحط مردم و گناه جبلی-گرایش به شر،که در نتیجه گناه آدم،در جبلت ابناء او جای گرفت-فائق آمد.براین اساس میداند که خدا، او را دوست دارد،و با تلاش برای زندگی کردن بر طبق فرمان خدا،آن محبت را اجاب میکند این فرایند«تقدیس»نامیده میشود.
مسیحیان میکوشند(بنا به خواست مسیح)از مسیح«تقلید»کنند،و میتوانند تصمیمهایی دینی خود را با پرسیدن این سئوال که عیسی چه میکرد؟کنترل کنند.همچنین یک بار دیگر مسیحی میتواند تصمیم دینی خود را با این سئوال که آیا بر قانون«محبت»منطبق است؟کنترل نماید.در میان همه قوانین و مقرراتی که میتوان در سنت مسیحی یافت، قانون محبت برجستگی خاصی دارد.پولس رسول،محبت در مسیحیت را اینچنین تعریف میکند:«محبت حلیم و مهربان است؛محبت حسد نمیبرد؛ محبت کبر و غرور ندارد؛اطوار ناپسندینده ندارد و نفع خود را طالب نمیشود.
خشم نمیگیرد و سوءظن ندارد.از ناراستی خوشوقت نمیگردد ولی با راستی شادی میکند؛در همهچیز صبر میکند و همه را باور مینماید.در همه حال امیدوار است و همه جیز را تحمل میکند.»
در شرایط آرمانی،یک مسیحی احتمالا گامهای زیر را برای اخذ تصمیم برمیدارد.
مسیحی برای هدایت«دعا»میکند.با این کار این اعتقاد را نشان میدهد که روحالقدس(روح خدا،یکی از اقانیم سهگانه)هادی انسانها به سوی جمیع راستی است.مسیحی بر این باور است که روح القدس میتواند از طریق وجدان مردم با آنها سخن میگوید.به علاوه همه مسیحیان معتقدند که کتاب مقدس(عهد خعتیق و عهد جدید که مجموعا کتاب مقدس مسیحیان شمرده میشود)کلام خدا است و در این جایگاه،منبع مناسبی برای هدایت است.مسیحیان مختلف،کتاب مقدس را بطرق گوناگونی مورد استفاده و تفسیر قرار میدهند.برخی آن را راهنمایی«خطاناپذیر» میدانند.بعضی دگیر معتقدند که تعالیم دینی کتاب مقدس را باید در ظرف خاص آن بررسی نموده،و سپس در شرایطی خاص به کاربرد.
مسیحیان میتوانند برای تصمیمگیری به تعالیم سنتی مربوط به موضوعات دینی بنگرند.اینگونه تعالیم در ارتباط با همه موضوعات دینی وجود ندارد و اغلب تعالیم سنتی بخشی از نحل مسیحیت است.اما مسیحیان در مواردی که تعالیمی وجود ندارد،معتقدند:که روح مقدس خدا،در این مورد از طریق سنت مذهبشان آنها را به عنوان یک مجموعه-و نه از طرق فرد-هدایت خواهد کرد.
بعض مردم در کلمات مقدس و در نصوص سنتی مذاهب قوانین
لایتغیری را میبینند که در همه اعصار و در همه اماکن نافذ است.این دسته از مسیحیان گاهی مطلقگرا،سنتگرا،محافظهکار،شریعتگرا یا بنیادگرا خوانده میشوند.(در جامعه مسیحی هیچیک از این کلمات موهن نیست و تنها نامی است برای یک روش معین در تصمیم گیری.)
مسیحیان دیگر معتقدند:که همه قوانین رهنمودهایی هتسند که باید یک به یک عه عمل درآیند،و در هر مورد شرایط خاص آن باید مدنظر قرار گیرد.مسیحیانی که چنین تفکری دارند وضعیتگرا،وجدانگرا یا رادیکال خوانده میشونددر عین حال یک مسیحی قرن بیستم به قرن بیستم تعرق دارد و برای او دیدگاهها و فشارهای معاصر قابل اجتناب نیست.البته ممکن است این دیدگاهها(یک قرن معاصر)بعضا با«قانون محبت»یا «تقلید»از مسیح منافات داشته باشد.ولی مسیحیان امروز همچنان تحت تاثیر آنها قرار دارند.
مؤلف معتقد است براساس آنچه بدان دست یافتیم چیزی به نام اخلاق مسیحی وجود ندارد هرگز،وجود نداشته و هیچگاه نم تواند وجود داشته باشد.اگر پاسخای خود را بر محبت استوار سازیم،در پاسخهای احتمالی مساله انعطاف در عمل و تنوع ایجاد میشود.
ب.اقتدار: در عهد جدید چیزی زیادی که حاکی از آن باشد که عیسی یک شورشی در مقابل اقتدار سیاسی وقت(امپراطوری مقتدر روم)بوده است،وجود ندارد...مسلما بعضی اسفار عهد جدید میکوشند بر این نکته تاکید نمایند که مسیحیت چالشی سیاسی برا یروم نبود.به نظر میرسد پولس رسول ساختار سلطه طلب عصر خود را پذیرفته،باشد.پولس توصیه میکند که از قدرت دولت اطاعت کنند:«همه مطیع قدرتهای برتر شوند زیار قدرتی جز از سوی خدا نیست و آن قدرتهایی که هست از جانب خدا مرتب شده است.»
پ.ثقات دین: امروزه،رهبران کلیسا دارای قدرتی که عیسی به حواریون منتقل کرد، تلقی میشوند.پاپ،قدم بر جای پای پطرس میگرذارد،اما باید این نکته مهم را به خاطر داشت که همه مردمی که این قدرت را دارند باید خود را خدمتگزار خدا و خلق خدا بدانند.
ت.وظایف رهبران: مسئولیت رهبران مسیحیی،حفظ دین و موضوعیت آن در زمان و سخن گفتن از دین و اخلاق است.حتی غیر مسیحیان نیز از اصحاب کلیسای انتظار دارند که درباره«موضوعات روز»نیز نقشی پیشتاز بر عهده گیرند.ولی برای بعضی از رهبران،این کار است دشوار،زیرا در بعضی این موارد،یک نظر واحد صرفا مسیحی وجود ندارد.
در مسیحیت ایام عهد جدید پادشاهان و امپراتورانی با قدرت نشأت گرفته از خدا و برخوردار از حقوق الهی و تدهین یافته از سوی خدا تلقی میشوند.از منظر تاریخی اغلب تعارضی قابل ملاحظه میان قدرت حکما و دولت وجود داشته است.
ث.تکالیف رعایا: در دنیای معاصر،غرب،اندیشه«رعیت بودن»،«وظیفه داشتن»یا «ملزم به اطاعت بودن»،وجههای ندارد.احتمالا مردم میپرسند چرا ما باید از پاپ یا سراسقف اطاعت کنیم؟مسیحیان اعتقاد دارند که توانایی آنان برای استدلال،خدادای است و وظیفه دارند که برای خود فکر کنند.همه مذاهب مسیحی اعتقاد دارند که مردم باید از وجدان خود-که در (به تصویر صفحه مراجعه شود) عین حال وظیفه دارند آن را آگاه نگه دارند-اطاعت نمایند.مسیحیان وظیفه اطاعت از قدرت واقعی کشورشان را میپذیرند اما اگر این قدرت فاسد یا ظالم باشد،ممکن است وضعیتی پیش آید که لازم باشد در مقابل آن بپاخیزند.
2.شخصی و خصوصی: الف.صفات شخصی مسیحیت هفت فضیلت را میشناسد،که به ثمره روح بسیار نزدیک است.سه فضیلت لاهوتی:ایمان،امید،محبت و چهار فضیلت اصلی: تدبیر،عدالت،اعتدال و ثبات.فضایل اصلی با فضایل فرهنگ کلاسیک یونان و روم تداخل دارد.مسیحیان معتقدند که این صفات مواهب الهی-و نه ثمره تلاش انسان-است.
ب.دوستی: هنگامی که عیسی میگوید«هیچکس محبت بزرگتر از این را ندارد که جان خود را برای دوستان خود بدهد«در واقع از تکالیف عظیم دوستی سخن به میان میآورد.دوستی از نظر بعضی مسیحیان به قدری مهم است که خود را«انجمن دوستان»میخوانند.با آرمان مسیحی محبت به همه از جمله دشمن،توسیع یافته است.
پ.روابط جنسی قبل از ازدواج: نظر مسیحیان آن است که سکس موهبتی است خداداد،که باید از آن استفاده و لذت برد.اما سکس همانند دیگر موهبتهای الهی اگر مورد
(به تصویر صفحه مراجعه شود) سوء استفاده قرار گیرد،دیگر موجب خوشی و سعادت نخواهد بود.اعتقاد سنتی مسیحیان این بود که فعالیت جنسی تنها در چهارچوب ازدواج میتواند نقش وحدت بخش و تناسلی خود را صحیحا ایفاء نماید.دیدگاه مسیحیان آن است که انسانیت از طریق اجتماع مذکر و مؤنثی که هر کدام جداگانه ناقصند به طور کامل تحقق مییابد.علاوه بر آن مسیحیت بخاطر عواقب بد آن معترض به بیبند و باری جنسی میباشد.
ت.هم جنس گرایی عهد عتیق فعل هم جنس گرایی را محکوم میکند.«با ذکور،مثل زن، جماع مکن زیرا که این فجور است»و در ادامه دربارهء مجازات آن اضافه میکند:«البته هر دوی ایشان کشته شوند.»پولس رسول با لحنی شدید از فسادی که در جامعه میبیند سخن میگوید:«زنانشان نیز عمل طبیعی را به آنچه خلاف طبیعت است تبدیل کردند و همچنینمردان نیز استعمال طبیعی زنان را ترک گفتند و در آتش شهوت به یکدیگر سوختند.مرد با مرد مرتکب عمل شنیع شد...»،اما در دهه 1950 این طرز تلقی تغییر کرد و پارلمان بریتانیا مجازات سخت رفتارهای همجنسگرایانه را کنار گذاشت و انجام فعل همجنس گرایی به طور خصوصی در میان بزرگالان در«سن رضایت»قانونی شد.از نظر اخلاقی همجنس گرا از کور مجرمتر نیست.
برخی از مذاهب مسیحی معتقدند:همجنس گرا-اعم از مرد یا زن-و اینکه فعل همجنسگرایی انجام دهد یا خیر-فردی است که خدا او را دوست دارد،و مسیح برای او مرد.بنابراین مسیحی نباید همجنسگرایان را محکوم کند،بلکه باید به او شفقت و کمک کند.زیرا این وضعیتی نیست که فرد به انتخاب خود حاصل کرده است...
3.ازدواج و خانواده: الف.معنای ازدواج: ازدواج در مسیحیت پدیدهای منحصر به فرد نیست.و در ماهیت ازدواج با بیشتر ادیان مشترک است.در اشکال قدیمی مراسم ازدواج،سه دلیل برای ازدواج ذکر میشود: 1.داشتند فرزند 2.معاشرت،مساعدت و آرامش متقابل 3.اجتناب از گناه.همچنین دلایل ارائه شده در اشکال جدید مراسم ازدواج عبارت است از:
1.معاشرت،مساعدت و آرامش متقابل 2.خوشی حاصل از اتحاد جسمانی و تقویت اتحاد دلها،جانها 3.داشتن فرزند.
ب.روابط خانوادگی خانواده در غرب مرکب از مرد و زنی است که«آزادانه»یکدیگر را به عنوان«شریک زندگی»انتخاب میکنندو در خانهء خود با فرزندانشان زندگی میکنند.این الگوی زندگی خانوادگی،الگویی نسبتا مؤخر است.در گذشته ازدواجها وسیله بقای اقتصادی یا اتحاد خانوادهها یا قبیلهها بود و انتخاب آزادنه شریک زندگی غیر معمول بود.
ارزشهای مربوط به خانواده در مسحیتی،از یهودیت،تعالیم عیسی، دیگر تعالیم عهد جدید و شرایط اجتماعی معاصر مایه میگیرد.پولس رسول به جوانان مسیحی اندرز میدهد و از روابطی که باید در دورن خانواده وجود داشته باشد سخن میگوید:«از یکدیگر در خدا ترسی اطاعت کنید.ای زنان،از شوهران خود اطاعت کنید چنانکه از خداوند اطاعت میکنید،زیر شوهر سر زن است،چنانکه مسیح نیز سر کلیسا است.»«ای شوهران،به زنان خود محبت کنید،چنانکه مسیح هم به کلیسا محبت نمود و جان خویش را برای آن داد»،«ای فرزندان از والدین خود در خداوند اطاعت کنید، زیرا این انصاف است...و ای پدران فرزندان خود را به خشم میاورید.»
زندگی امروزی همهگونه فاشار را به خانواندهها تحمیل میکند.تحرک، افراد را از ریشههایشان جدا میسازد.امروز که مدارس،تلویزیون،رادیو، روزنامهها،فرهنگ پاپ(مردمی ساختن هنر و استفاده از موضوعات عادی در هنر)و فرهنگ جوانان هر یک داعیهای-اغلب متعارض-دارند،اقتدار قاطع والدین دیگر وجود ندارد.والدین نمیدانند چه بکنند.بسهولت خود را بیکفایت مییابند،و یا در استبداد پناه میجویند-قانون وضع میکنند و خطر طغیان فرزندان خود را ایجاد میکنند-و یا به«تساهل»رو میآورند- به فرزندان اجازه انتخاب و تصمیم گیری میدهند-اگرچه ممکن است اینگونه انتخابها و تصمیمها مصیبتبار باشد.
پ.انحلال نکاح: مشکل واقعی مسیحیان با طلاق و ازدواج مجدد است.این یکی از موضوعاتی است که مسیحیان را به مطلقگرا و نسبیگرا تقسیم میکند.
مطلقگرایان میگویند:اگر ازدواج مسیحی مادام العمر است،پس ازدواج دوم
محلی از اعراب ندارد،و اگر عقد چنین ازدواجی جاری شود آن ازدواج در حکم«زنا»است،بنظر مرسد این همان منظور عیسی بود که گفت: «هرکه زن خود را طلاق دهد و دیگری را نکاح کند،در حق وی زنا کرده باشد.»و برای زن نیز متارکه چنین حکمی دارد.مسیحیان دیگر به این موضوع به گونهای دیگر مینگرند.عیسی میگوید:«هر که به غیر علت زنا زن خود را از خود جدا کند،باعث زنا کردن او میباشد».استثنایی که هستی قائل میشود ظاهرا نشان دهنده آن است که عیسی زنا را به عنوان دلیلی کافی برای طلاق پذیرفته است.لذا در سالهای اخیر بعضی مسیحیان«مرگ» یا«انحلال نکاح»را موجب فسخ عقد و جواز ازدواج مجدد تلقی نمودهاند. امروزه دو راه برای معاضدت وجود دارد.کمک مشاوران زناشویی در جهت حل مسائل زوج و اقدام روحانیان در فراهم نمودن زمینه بحث و فحص جوانانی که قصد ازدواج دارند درباره معنای ازدواج و...
4.استفاده از زمان و پول و تاثیر بر آنها الف.آموزش: مسحیاین بر این باورند که مقصود از آموزش،کمک به فرد برای تحقق همه استعدادها و رشد است،تا بتوانند عضوی مفید و نافع برای جامعه باشند.قول پولس رسول برای بسیاری از مسیحیان آرامان تحصیلات را بیان میدارد.
قرنها در اروپا،کلیسا تنها مرکز تعلیم بود.دانشکدهها و دانشگاهها نهادهای مسیحی بودند.تنها در قرن نوزدهم بود که دولت شروع به پذیرش مسوولیت آموزش نمود.در بریتانیا مدارس کلیسا منحل نشد.اینک یک نظام دوگانه مرکب ازتعدادی از مدارس کلیسا در کنار اکثریت وسیع مدارس دولتی وجود دارد.در بریتانیا اغلب مدارس مستقل یا خصوصی در اصل مسیحی هستند.مقصود از یک مدرسه کلیسا تلقین مسیحیت به بچهها نیست.بلکه آناست که روح و فضای مدرسه مسیحی باشد.البته باید توجه داشت که،آموزش مسیحیت هیچگاه به مدارس محدود نبوده و نمیتواند باشد.لذا خانه و جامعه متدین محلی نیز نقشی اساسی در تعلیم مسیحیت به کودک دارند.
ب.کار: تلقی مسیحیت از کار به طور وسیع از دیدگاه یهود مقتبس است.کار محترم است؛در عین حال یک ضرورت است.به همه پسران یهودی پیشهای را میآموختند،از سی دیگر،از نظر آنان کار شاق پیامد عدم اطاعت از خداست.پولس رسول با لحنی شدید حکم میکند که مسیحیان نباید«انگل»باشند«این را به شمار امر کردیم که اگر کسی میخواهد کار نکند،خوراک هم نخورد»نفوذ یهودیت موجب اعتقاد مسیحیان به شرافت کار شد.و این طبیعتا بیکاری را بیاعتبار میسازد.
پ.اوقات فراغت و استفاده از آن: از نظر مسیحیان،اعتیادبه کار همانند کاهل بودن بد است.اوقات فراغت یک بخش ضروری و خوب زندگی است.از نظر مسیحیان عیسی بر صحت استراحت و فراغت تاکید نموده است.«بدیشان گفت شما به خلوت...بیایید و اندکی استراحت نمایید.زیرا آمد و رفت چنان بود که فرصت نان خوردن نیز نکردند.»
منظور از سرگرمی فعالیتی است که انسان را بار دیگر«نو»کند.فرایند نوسازی فی نفسه خوب است.بنابراین ضرورتی ندارد که سرگرمیها جدی یا اصلاح کننده باشند تا خوب تلقی شود. ت.ثروت: مسیحیان معتقدند که دنیا خلقت خداست و نوع بشر باید از نعمتهای خدا استفاده نمایند.رفاه چیزهای خوب زندگی شیطانی نیستند.واضح است که پول فی نفسه نه خوب است نه بد.یک پوند یا یک دلار(یا یک میلیون از آنها)هیچ صبغهء اخلاقی ندارد.آنچه مهم است شرایط زندگی فرد و نحوه استفاده از ثروت در آن شرایط است.
