کلام سالک
مرحوم آیت الله بهاالدینی با وجود مقدس امام عصر (عج) به نحوی که ما از آن مطلع نیستیم ، مرتبط بود.
همانطوری
که روزی فرمود: امسال در موسم حج، در خیمه ای که امام زمان علیه السلام
حضور داشت، عده ای در محضر مبارک آن حضرت (روحی فداه) نشسته بودند ، ذکر
خیر آقا فخر تهرانی شد. پس از شنیدن این مطلب، حقیر خدمت آقا فخر تهرانی
رسیدم و آنچه آیت الله بهاالدینی فرموده بود ، به ایشان عرض کردم . مرحوم
آقا فخر تهرانی گریست و فرمود من هیچ لیاقتی در خود نمی بینم ، لطفی که شده
به خاطر خدمت به مادرم می باشد سپس فرمود نمی دانم آیت الله بهاالدینی به
چه طریق مطلع شد آیا صحنه مذاکره را در مکاشفه دیده، آیا به او (اوتاد،
ابدال) خبر دادند، آیا ... نمی دانم چگونه خبردار شد.
مرحوم آیت
الله بهاالدینی با ارواح عالم برزخ رابطه داشت ، بعد از فوت فرزند ارشدش
مرحوم حاج حمید آقابهاالدینی ، می فرمود گاهی حاج حمید آقا به دیدن من می
آید آنقدر کنار من می نشیند که به او می گویم، تو هم آنجا کار داری می
خواهی بروی ، برو...
روزی عده ایی از پاسداران اصفهان خدمت آقا
رسیدند. در مورد یکی از پاسدارانی که مفقود الاثر بود و هیچ گونه اطلاعی از
وضعیت او نداشتند که آیا اسیر یا شهید شده است، پرسیدند. فلانی (نام آن
پاسدار را فراموش کرده ام) چه شده - آیت الله بهاالدینی بعد از مختصر تامل
فرمودند ایشان الان در بهشت است. بعد از مدتهای طولانی معلوم شد که آن
پاسدار شهید شده است.
ناگفته نماند اطلاع یافتن از حالات و موقعیت مردگان طرق مختلفی دارد که در این مختصر گنجایش تفصیل نیست.
عده
ای بعد از شهادت مرحوم آیت الله شهید صدوقی خدمت آیت الله بهاالدینی
رسیدند و خبر شهادت مرحوم صدوقی را به مرحوم آیت الله بهاالدینی دادند،
فرمود آقای صدوقی دیشب اینجا بود و با هم گفتگو داشتیم.
آیت الله
بهاالدینی زبان حیوانات را می فهمید ، این فضیلت در مورد اهل بیت عصمت و
طهارت (ع) روایت شده و بعضی اخبار مربوطه در کتاب بصائر الدرجات آمده که
آنان نطق و سخن حیوانات را می شنیدند. همانطور که در قران کریم آمده که
حضرت سلیمان (ع) گفتگوی مورچگان را می شنید و با هدهد و سایر حیوانات سخن
می گفت . در بین عرفا نیز چنین حالاتی برای عارف پیش می آید که گاهی سخن
حیوانات را می شنود .
مرحوم آیت الله بهاالدینی روزی به یزد دعوت
شدند ، صاحب خانه که یکی از متدینین یزد بود برای احترام گوسفندی را پیش
پای آقا ذبح می کند، وقتی گوسفند را می آورند آقا فرمود: گوسفند گفت: به
اینها بگو که امروز مرا نکشند ، بگذارند روز تاسوعا مرا بکشند، آیت الله
بهاالدینی فرمود: من به اینها گفتم که حیوان را نکشید بگذارید روز تاسوعا،
ولی اینها به ظاهر گفتند چشم، اما گوسفند را بردند پشت دیوار کشتند خیال
کردند ما پشت دیوار را نمی بینیم.
مشابه همین داستان در چند شهر دیگر نیز اتفاق افتاده بود که از نقل آنها به جهت خلاصه کردن حالات عرفا صرف نظر می کنیم.
آیت
الله بهاالدینی به مرحوم امام خمینی و مرحوم آیت الله سید مصطفی خمینی
علاقه زیادی داشت. برادر آیت الله بهاالدینی یعنی مرحوم حاج آقا محمد
بازرگان گفت: بعد از قیام مرحوم امام و آزادی کوتاه مدت آیت الله خمینی که
علما به دیدن ایشان رفتند و آقای خمینی از عده ای علما بازدید فرمود، روزی
به دیدن اخوی آیت الله بهاالدینی آمده قبل از ورود امام به برادرم گفتم
چگونه پذیرائی کنیم . فرمود جعبه گزی در آن جاست بیاور، آوردم درب آن را
باز کردم دیدم دو دانه گز بیشتر نیست، گفتم آقا جعبه خالی است فقط دو دانه
گز دارد، گفت همین کافی است، او (امام خمینی) اگر بخواهد میل کند یک دانه
خواهد خورد، نه او اهل این حرفاست نه من!
بی آلایش بودن این بزرگ
مرد از رفتار و ملاقات با بزرگ مرد تاریخ اخیر معلوم می شود. مرحوم حاج آقا
محمد بازرگان می گفت وضع مادی آقا در زمان آیت الله بروجردی بسیار بد بود
چند سال دندان ایشان عیب داشت و درد می کرد ولی پول نداشت به دندان پزشک
مراجعه کند. درد را تحمل می کرد ولی از آیت الله بروجردی تقاضای کمک نکرد.
همین تحمل ها باعث شد که رازق را غیر از خدا نبیند و به مقامی برسد که رزق
من حیث لا یحتسب نصیب او گردد.
این داستان را بارها در ملاقات با دانشجویان و پاسداران عزیز و طلاب محترم گفته ام. رزق بر دو نوع است 1 – یحتسب 2 – لا یحتسب .
نوع
اول که رزق محاسبه شده است مثل حقوق کارمندان که انسان قطع دارد هر ماه
فلان مقدار می گیرد . نوع دوم یعنی رزق من حیث لایحتسب به سه قسم تقسیم می
شود:
1 – رزقی که از محاسبه ذهنی انسان خارج است ولی اسباب و علل آن
مادی است و مثال این نوع را با نقل داستانی از آیت الله بهاالدینی عرض می
کنم.
روزی یکی از شاگردان و نزدیکان آقا که ثقه می باشد برایم نقل
کرد که خدمت آقا بودم صحبت از مسافرت و زیارت وجود مقدس امام رضا علیه
السلام شد، گفتم چه خوب بود می رفتیم مشهد! آقا فرمود برویم. گفتم چه وقت
فرمود الان ، عبا و عصای آقا را آوردم – مهیای سفر شدیم، ناگاه یادم آمد که
هیچ پول ندارم – با خود گفتم، نکند آقا هم پول نداشته باشد. با خود گفتم
بهتر است ماجرا را به آقا بگویم. عرض کردم آقا من هیچ پول ندارم ، فرمود من
هم ندارم، گفتم پس چه کار کنیم فرمود برویم. بدون پول حرکت کردیم از
حسینیه آقا پیاده آمدم تا سر خیابان ، منتظر ماندیم ناگهان دیدم از آخر
خیابان چهارمردان جوانی با دوچرخه به سرعت می آید وقتی نزدیک آمد ایستاد و
کیسه ای پول به آقا داد و گفت آقا این پول مال شماست ، آقا فرمود فلانی
بگیر و برویم.
این توکل به خدا که او در همه حال ناظر حالات و
نیازهای مادی و معنوی بنده خود می باشد و او رزاق همگان است، در همه
انسانها یافت نمی شود و کمتر کسی است که تا این قدر متوکل علی الله باشد.
ولی مردان خدا در همه امور زندگی خود، به مقام معیت با خدا رسیده اند و در
امور مادی و زندگی خود هیچگونه دغدغه خاطر ندارند و همیشه خود را در محضر
او می بینند و او را ناظر و رازق و ...می بینند و به این معارف یقین دارند.
قسم
دوم رزق من حیث لایحسب آن است که از ذهن و اندیشه و محاسبه انسان خارج
باشدو اسباب و علل رزق مرئی و دیدنی نباشد برای توضیح داستانی از آقا فخر
تهرانی نقل می کنم:
ایشان روزی بعد از ایام اعتکاف به منزل حقیر آمد
. به آقا فخر عرض کردم چه خبر ؟، فرمود: امسال در ایام اعتکاف گفتم خدایا
رزق من حیث لایحسب خود را به من نشان بده، در صحن مسجد امام (سه راه بازر
قم مسجدی است به نام مسجد امام حسن عسکری (ع) که به امر آن حضرت بنا شده و
معمولا هر سال در آنجا اعتکاف برقرار می شود). ایستاده بودم پیراهن بلندی
پوشیده بودم که یک جیب خالی داشت، بعد از درخواست من از خدا ناگاه دیدم جیب
پیراهنم پر از پول شد و حال این که هیچ کس در اطراف من نبود.
این
نوع رزق نیز خالی از محاسبات ذهنی است و علت آن شخص یا موجودی نامرئی است.
قسم سوم رزق من حیث لایحسب آن است که انسان محاسبه آن رزق را نکرده باشد و
رزق و علت آن هر دو معنوی باشد یعنی علت های دنیوی ناشته باشد و این همانند
رزق حضرت مریم سلام الله علیها است هرگاه ذکریا به محراب وارد می شد می
دید که انواع میوه های تازه بهشتی در کنار مریم می باشد.
تمام
گناهان باطن و ملكوت انسان را ظلماني و تاريك ميكند زباني كه
دروغ ميگويد، غيبت ميكند بوي بدي ميدهدكه اهل دل آن بو را
ميتوانند استشمام كنند حتي نوع بوي بد را ميشناسند يعني ميفهمند